سرعت بالای توسعه شهرها و روستاها بهخصوص در شمال ایران آن هم بهواسطه ساخت خانههای دوم، از جنبههای مختلف مورد نقد قرار گرفته ولی طرف اول ماجرا، همان مالکان قدیمی این مناطق در قالب موارد، از این جریان خرسند هستند.
اما در میان تمام عوارض زیستمحیطی، اقتصادی، زیرساختی، فرهنگی و مذهبی، موضوع معماری به چالش جدی و جدید این مناطق تبدیل شده که متأسفانه همچنان توجهی به آن نمیشود و امیدی به بازگشت آن نیست.
سالهای دور نه همین چند سال قبل در ارتفاعی از یک شهر و روستا میایستادیم و تصاویر زیبایی از معماری یکدست و سقفهای حلببهسر یکرنگ و گاهی زنگزده را میدیدیم، وسعتی محدود و حساب شده و با احترام به طبیعت و معماری که همرنگ و همگون با زندگی بود.
اما امروز ایستادن در همان نما و دیدن خانههای بیربط و با سقفای قرمز، آبی، زرد و سبز و رنگهای گوناگون، در هیچ معیار و مقیاسی دیگر جذاب نیست. توسعه بیحد و اندازه شهرها و روستاها و معماری یونانی و ناهمگون، دیگر حسی از گذشته را باقی نگذاشته و قدمزدن در بافتهای کهن شهرها دل را سنگین میکند و فقط حسرت باقی میگذارد.
رنگهای عجیبوغریب بر درودیوار و سقفها، روستاها و شهرهای قدیمی را از اصالت و آنچه ترکیب بامعنای سالهای قبل بود دور کرده و دیگر خبری از آن نمای جذاب نیست.
هرچند خیلی دیر شده و تعداد انگشتشماری از خانهها باقیمانده و هر روز خانهای و خاطرهای در سکوت و بیتوجهی ما از بین میرود ولی بازهم میتوان باتدبیر و هماهنگی و تجدیدنظر در قوانین و اجرای درست آن، بافت قدیمی این شهرها را در قالب یک موزه کوچک حفظ کرد.
انتهای پیام/